اشک هایم هم
شبیه تـــــــو شده اند
گریه که می کنم نمی آیند ...!!!
حوّا که بغض کند،
حتّی خدا هم اگر سیب بیاورد،
چیزی بجز اغوش آدم آرامش نمیکند...
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد:اما هرگاه تنم به جماعت نادان خورد:گفتند مگر کوری
(دکتر شریعتی
هنوز هم هستند دختراني كه تنشان بوي محبت خالص مي دهد . . . بكرند . . . نابند . . . احساساتشان دست نخورده است ، لمس نشده اند ، ... ... ... باور نكرده اند ، تحقير نشده اند ، كمياب اند ! پاك اند ! روزي كه قرار مي شود كنار گوش كودكي لالايي بخوانند ، شرمشان از نام " مادر " نمي شود ! و زير آغوش همسرشان ، چشمانشان را نخواهند بست كه با روياي ديگري سر كنند . . .
تو کجایی سهراب؟
آب را گل کردند ... چشم ها را بستند ...
و چه ها که با دل کردند ...
صبر کن ای سهراب. قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم ...
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |